ویلچر داد می زند !
اتوموبیل ها پشت به خانه فرار کردند
دشمن تا پشت دیوار آمده بود
نه ! اینها سربازان دشمن هستند که
با پوتین روی فرش / بدون کلید به داخل کمدها
بی حیا به چشم دخترکان
حالا ... / ویلچیر داشت فکر می کرد:
چند ساعت دیگر مشمول قطعنامه ها شود
مشمول دلمشغولی دشمن
پشت خاکریزهای مجمع عمومی
ویلچیر داشت همینطور به چشمان دخترکان
به فرش هایی که بی اجازه
به درهایی که سمت دشمن می رفتند
نگاه می کرد / اما می دانست
مجروحی که کول کرده ساعت 12 جان داد
ویلچیر خیلی دلش می خواست بگوید ساعت 4 صبح است
پرستار !
این برادر از رکوع بلند نمی شود
شاید آفتاب بزند / نماز جانباز پشت این ویلچیر
حالا دیگر به گلزار هم قد می دهد
بشنو ! قد قامت الصلاه
بعدا ... / پرستار ویلچیر خالی را با خود برد
پرستار به این کار عادت کرده است
گوش پرستار خسته شد
از بس شنید: ایکاش ... ایکاش.../ ایکاش ..
با خودش گفت :
ویلچیر باید کمی روغن کاری می شد
پرستار دسته های ویلچیر را گرفت و هل داد
ایکاش ...ایکاش ... ایکاش ..
ناگهان تلویزیون نشان داد
دشمن دست هایش را بالا گرفت
بدون یخچال / بدون فرش / بدون تلویزیون
چشمان پرستار از نفرت سرشار شد!!
...
---------------------------------------
لطفا نظرتان را در پست پایین بگذارید / بااحترام < بچه های جنگ





این وبلاگ محصول کار جمعی است